جانباز «علیرضا دولت‌آبادی» در گفت‌و‌گو با نوید شاهد:

روزه‌های مستحبی رزمندگان همیشه زبانزد بود | قرعه شهادت به نامش درنیامد، اما شهید شد

يکشنبه, ۲۶ اسفند ۱۴۰۳ ساعت ۱۰:۳۷
«علیرضا برای سومین بار می‌خواست قرعه‌کشی شهادت را تکرار کند. اما بچه‌ها گفتند: "بابا رضا، بس کن! تو شهید نمی‌شوی، دیگر چرا مدام قرعه می‌کشی؟ ". اما علیرضا دوبار قرعه‌کشی را تکرار کرد، اما باز هم به اسم خودش شهادت درنیامد ...» آنچه می‌خوانید روایت جانباز «علیرضا دولت‌آبادی» از حال و هوای ماه رمضان و عشق به شهادت رزمنده‌ها در جبهه‌ها است که تقدیم حضورتان می‌شود.

روزه‌های مستحبی رزمندگان همیشه زبانزد بود | قرعه شهادت به نامش درنیامد، اما شهید شد

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، خودش می‌گوید جوان ۱۸ ساله بوده، به تازگی از مهاباد بازگشته بود که اواخر سال ۶۰ با شنیدن زمزمه‌هایی از اعزام نیرو به جبهه‌های جنوب، تصمیم می‌گیرد برای دفاع از خاک کشورش به نبرد دشمنان برود. نامش علیرضا دولت‌آبادی، جانباز ۵۵ درصد و متولد ۱۳۴۳ است که در بسیاری از عملیات‌ها مانند بیت‌المقدس و کربلای ۴ و ۵ حضور داشته است.

دولت‌آبادی در گفتگو با خبرنگار نوید شاهد استان قزوین با اشاره به ماه مبارک رمضان در جبهه‌ها بیان می‌کند: رزمندگان مدام در حال انجام تمرین‌های تخصصی بودند تا قدرت بدنی خوبی برای حضور درعملیات داشته باشند و همچنین هر زمان ممکن بود عملیات شود و به حضور نیرو‌ها نیاز باشد، لذا رزمندگان در این ماه کمتر روزه می‌گرفتند و امام راحل نیز وجوب روزه از آنها برداشته و به دست فرماندهان سپرده بود. با این حال رزمندگان روزه‌های مستحبی بسیار می‌گرفتند و روزه‌های مستحبی رزمندگان همیشه زبانزد بود.

وی با اشاره به خاطرات خود در جبهه می‌گوید: همه لحظه‌های جبهه خاطره است و خاطرات شیرین بعد از سختی‌ها مانگار و به یاد ماندنی‌تر می‌شود و هیچ‌گاه از ذهن پاک نمی‌شود، چرا که وقتی انسان از سختی عبور می‌کند، احساس قهرمانی و افتخار به دست می‌آورد.

این جانباز بیان می‌کند: یک شب نزدیک عملیات کربلای چهار بود، علیرضا جوادی اهل انجام واجبات و مستحبات بود و حتی مستحبات شهادت و مرگ یاد گرفته بود و به عنوان مثال می‌دانست برای مرگ چه کار‌هایی باید انجام شود. حتی یک دستمالی نزد علما برده بود تا شهادت دهند انسان مومنی است تا مرگش آسان باشد. همچنین علیرضا عشق عجیبی به شهادت داشت همیشه به شوخی به ایشان می‌گفتم: «چقدر شهاد علیرضا، بسه دیگه چقدر می‌گویی شهادت». با علیرضا دوست بودم اختلاف سنی داشتیم، اما با هم خیلی جور بودیم.

دولت‌آبادی اضافه می‌کند: شب بود در خسروآباد جمع بودیم و فردا می‌خواستیم به خط برویم. علیرضا آمد و گفت بچه‌ها برای فردا قرعه‌کشی کنیم تا مشخص شود چه کسی فردا شهید، اسیر، جانباز و سالم است. چهار نفر در سنگر بودیم، اسم چهار نفر را نوشت و داخل کلاه خود گذاشت، بلند شد بین بچه‌ها توزیع کرد تا هر رزمنده‌ای یک برگه بردارد و خیلی دوست داشت به اسم خودش شهادت دربیاید، اما درنیامد. به اسم من هم مجروح درآمد.

وی ادامه می‌دهد: علیرضا از اینکه به اسمش شهادت درنیامد، ناراحت و خیلی کلافه بود و نمی‌دانست باید چه کار کند. بار دیگر بلند شد و قرعه کشی را انجام داد، اما این‌بار هم شهادت به نامش در نیامد؛ و دوباره به اسم من مجروحیت درآمد. یادم است وقتی این اتفاق افتاد، علیرضا برای سومین بار می‌خواست قرعه‌کشی شهادت را تکرار کند. اما بچه‌ها گفتند: "بابا رضا، بس کن! تو شهید نمی‌شوی، دیگر چرا مدام قرعه می‌کشی؟ ". اما علیرضا دوبار قرعه‌کشی را تکرار کرد، اما باز هم به اسم خودش شهادت درنیامد.

این جانباز اضافه می‌کند: رزمنده‌ها شوخی می‌کردند، اما علیرضا ناراحت می‌شد که چرا نامش، شهادت در نمی‌آید. در حقیقت کسی که اسمش شهادت در نمی‌یاد باید خوشحال باشد، اما علیرضا کلافه و غمگین می‌شد. هر چند که به اسمش شهادت درنیامد، اما در نهایت علیرضا شهید شد و من هم مجروح شدم.

وی می‌گوید: شهدا نخبه‌های زمان خود بودند. دو راه برای خروج از دنیا وجود دارد: مرگ و شهادت، و شهدا بهترین راه را انتخاب کردند. آنها از سنین کم راه درست را شناختند، و امروز ما به حال‌شان غبطه می‌خوریم. البته زنده بودن چیز بدی نیست، اما شهدا حال خوشی داشتند که نصیب هر کسی نمی‌شود.

روزه‌های مستحبی رزمندگان همیشه زبانزد بود | قرعه شهادت به نامش درنیامد، اما شهید شد

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده